نجات شگفت انگیز جان یک دختر از مرگ حتمی
به گزارش وبلاگ علیکایی، در خارج از ساعت کاری در حال قدم زدن با همسرم بودم که در بی سیم شنیدم دختری در حال غرق شدن در رودخانه است. دیگر نفهمیدم چه شد که خودم را به آنجا رساندم و دختر را از مرگ نجات دادم. این گفت و گو در 7 خرداد 1402 در ضمیمه سرنخ خبرنگاران منتشر شد.
به گزارش خبرنگاران، این اظهارات عبدالله علیدادی، آتش نشان فداکاری است که چند روز قبل به طرز شگفت انگیزی جان دختری را از مرگ حتمی نجات داد تا یکی از قهرمانان این شماره سرنخ باشد. او در گفت وگویی جزئیات این حادثه را شرح داد.
چطور از حادثه ای که برای دختر نوجوان اتفاق افتاده بود باخبر شدید؟
من رئیس ایستگاه آتش نشانی شماره 5اصفهان هستم. چند روز قبل در زمان خارج از شیفت همراه با همسرم در حال قدم زن در حاشیه زاینده رود و حوالی پل خواجو بودیم. با اینکه این زمان خارج از ساعت کاری ام بود اما بی سیم همراهم بود و از طریق بی سیم شنیدم فردی در حوالی پل خواجو داخل رودخانه افتاده و در حال غرق شدن است. هرچند نیروهای عملیاتی همان موقع اعزام شدند اما تا رسیدن آنها به محل حادثه ممکن بود دختر نوجوان جانش را از دست بدهد. به همین دلیل من به سمت محل حادثه دویدم.
چقدر طول کشید تا خودتان را به محل حادثه رساندید؟
بین 30ثانیه تا یک دقیقه. زمانی که من رسیدم دختر 12ساله ای را دیدم که داخل رودخانه افتاده و جریان آب او را حدود 20متر با خود برده بود. همزمان 2نفر از شهروندان برای نجات دختر نوجوان وارد رودخانه شده بودند اما نمی توانستند او را از آب بیرون بکشند تا اینکه من وارد شدم و به لطف خدا، ابتدا دختر نوجوان و سپس 2نفر دیگر را از رودخانه خارج کردم.
همانطور که گفتید این حادثه خارج از ساعت کاری تان رخ داد. چرا با وجود اینکه وظیفه کاری تان نبود دست به چنین اقدامی زدید؟
درست است که وظیفه کاری ام نبود اما وظیفه انسانی ام بود. تا همکارانم می خواستند به محل حادثه برسند معلوم نبود چه اتفاقی می افتد و ممکن بود دختر نوجوان جانش را از دست بدهد. به همین دلیل من تلاش کردم او را نجات دهم و از کارم راضی ام و خدا را شکر می کنم که فرشته نجات او شدم.
چند سال سابقه کار دارید و در این سال ها جان چند نفر را از مرگ نجات داده اید؟
در بیستمین سال خدمت در آتش نشانی هستم. نمی دانم در این 20سال در عملیات های مختلف جان چند نفر را نجات داده ام اما هرچه بوده از لطف خداست. خدا را شکر می کنم که این توانایی را به من داد که بتوانم جان انسان های زیادی را نجات دهم.
اگر ممکن است مورد به یادماندنی دیگری از نجات دادن افراد حادثه دیده را بیان کنید.
یادم می آید که چند سال قبل اعلام کردند که دختر 16ساله ای بالای کوه صفه رفته و می خواهد خودکشی کند. من همینطور که در بی سیم این خبر را شنیدم به سمت آنجا حرکت کردم. در راه تصمیم گرفتم لباسم را عوض کنم و برای اینکه دختر تحریک نشود و تصمیم اشتباهی نگیرد لباس آتش نشانی به تن نداشته باشم. وقتی به آنجا رسیدم دیدم که روی دیواره و لبه پرتگاه ایستاده است. شرایط خطرناکی بود. من حدود 10دقیقه با او صحبت کردم تا اینکه بالاخره توانستم او را قانع کنم که تصمیم اشتباهی گرفته و در نهایت او نجات پیدا کرد.
وقتی از کوه پایین آمدم همسرم تماس گرفت و گریه می کرد. او گفت پسر 2ساله مان از یک حادثه نجات پیدا کرده است. او گفت پسرمان داخل کوچه رفته بوده که یک ماشین او را ندیده و با فاصله خیلی کمی از کنارش رد شده؛ طوری که لاستیک های ماشین از روی انگشتان پای پسرم عبور کرده بود. با اینکه او پایش درد گرفته بود اما به لطف خدا از مرگ نجات پیدا کرده بود. با خودم گفتم من اینجا در کوه صفه جان یک دختر نوجوان را نجات دادم و خدا هم در جای دیگری جان پسر 2ساله ام را نجات داد. اینکه می گویند از هر دست بدهی از همان دست می گیری واقعیت دارد.
منبع: همشهری آنلاین